تجربهی ماورایی مایکل شرمر
احمد بهزادی
خانم لارا لین جکسون (مدیوم تاییدشده توسط موسسهی ویندبریج) در کتاب خودش با عنوان «نشانهها»، به موضوع ارتباط ارواح با عزیزانشان از طریق فرستادن نشانهها و رویدادهای معنادار میپردازد. یک نوع از این نشانهها که در این کتاب مورد اشاره قرار گرفته، استفادهی ارواح از وسائل برقی و حتی گوشیهای موبایل برای فرستادن نشانه است.
بسیاری از افرادی که تفکر ماتریالیستی دارند، اغلب با شنیدن این مطالب شروع به انکار و حتی تمسخر میکنند؛ اما جالب اینجاست که حتی یکی از مشهورترین ماتریالیستهای عصر حاضر هم با چنین تجربهای مواجه شده و حتی اذعان میکند که توضیحی برای آن ندارد!
مایکل شرمر، موسس جامعهی شکاکان (skeptic.com) و یکی از مشهورترین چهرههای ماتریالیست، بخش زیادی از عمر خود را صرف تلاش برای انکار و توجیه پدیدههای پارانرمال کرده است. با این حال، او در مقالهای در سایت «ساینتیفیک امریکن» از مواجههی شخصی خود با یک رویداد غیرقابل توضیح پرده برمیدارد. (لینک این مقاله)
او میگوید با رویدادی مواجه شده که به وجود ماوراءالطبیعه اشاره دارد و باورهای ماتریالیستی او را سخت تکان داده است.
ماجرا از آنجا شروع میشود که مایکل شرمر تصمیم میگیرد با خانمی به اسم جنیفر از آلمان ازدواج کند. جنیفر پدربزرگی داشت که بسیار به او نزدیک بود و در واقع جایگاه پدر را برای او داشت؛ اما وقتی او 16 ساله بود پدربزرگش فوت میکند. قبل از عروسی، جنیفر به خانهی مایکل شرمر اسبابکشی میکند و در این حین، بسیاری از وسائل از جمله یادگاریهای پدربزرگش آسیب میبینند یا گم میشوند. اما یک جعبه سالم به مقصد میرسد که حاوی یک رادیوی ترانزیستوری متعلق به پدربزرگ جنیفر است. اما این رادیو برای دهها سال کار نکرده و خراب بوده است. مایکل شرمر تصمیم میگیرد هرطور شده این یادگاری پدربزرگ جنیفر را تعمیر کند. او هر راهی را امتحان میکند، اما جواب نمیدهد و رادیو روشن نمیشود. جنیفر و مایکل تصمیم میگیرند این رادیو را داخل کشوی اتاقخوابشان بگذارند.
سه ماه بعد، مراسم عروسی برگزار میشود. جنیفر به شدت دلتنگ خانواده و پدربزرگ مرحومش است. او عمیقا آرزو داشت که میشد پدربزرگش در مراسم عروسیاش حضور داشته باشد. به همین خاطر در میانهی مراسم، جینفر از مایکل میخواهد که به جایی خلوت بروند تا بتواند بر احساساتش مسلط شود. اما ناگهان صدای یک آهنگ را از طرف اتاق خوابشان میشنوند. آنها هیچ سیستم پخش موسیقیای آنجا نداشتند، برای همین گوشیهای موبایل و لپتاپها را چک میکنند و حتی درب پشتی خانه را باز میکنند تا ببینند آیا همسایهها هستند که این آهنگ را پخش کردهاند؟ اما هیچکدام از اینها نبودند!
ناگهان فکری به ذهن جنیفر خطور میکند! نگاهی بین جنیفر و مایکل رد و بدل میشود و او میگوید: «نمیتونه چیزی که فکر میکنم باشه! یعنی واقعا ممکنه؟» سپس به سراغ کشوی اتاقخواب میروند و متوجه میشوند رادیوی پدربزرگِ جنیفر است که در حال پخش این موسیقی عاشقانه است! هر دو برای دقایقی در سکوتی همراه با حیرت مینشینند، تا اینکه جنیفر گریهکنان میگوید: «پدربزرگم اینجا با ماست. من تنها نیستم.»
آنها شب با موسیقیای که از این رادیو پخش میشد خوابیدند، اما درست صبح روز فردا، رادیو دوباره از کار افتاد و هرگز دوباره روشن نشد!
توجه کنید، رادیوی پدربزرگ جنیفر برای دهها سال خراب بوده و بعد از تلاشهای مایکل هم درست نشده و تا سه ماه بعد هم خاموش بوده، اما دقیقا همان زمانی که جنیفر اظهار دلتنگی میکند، رادیو شروع به پخش موسیقی عاشقانه میکند و دقیقا فردای روز عروسی دوباره از کار میافتد.
مایکل شرمر در مقالهاش مینویسد که جنیفر به اندازهی او نسبت به پدیدههای ماورائی شکاک است، اما این رویداد باعث شد که احساس کند روح پدربزرگش در کنارش حضور دارد و آن موسیقی هم هدیهای از جانب اوست.
مایکل شرمر اذعان میکند که اگر این اتفاق برای هرکس دیگری افتاده بود، او به راحتی آن را توجیه میکرد. اما چون خود او در جریان این اتفاق بوده، بسیار تحت تاثیر قرار گرفته است.
باید توجه کنیم که این نوع رویدادها بسیار شایع هستند و نمونههایی از آنها را میتوانید در کتاب «نشانهها» و همینطور قسمت چهارم مستند «زندگی پس از مرگ» از شبکهی نتفلیکس مشاهده کنید.
در «ادامهی مطلب» میتوانید ترجمهی کامل مقالهی مایکل شرمر را مطالعه کنید: