سی ثانیه فعالیت مغزی بعد از ایست قلبی چه ارتباطی با تجارب نزدیک به مرگ دارد؟
نوشته: احمد بهزادی
میدانیم که هنگام ایست قلبی, خونرسانی و اکسیژنرسانی به مغز متوقف میشود و در عرض مدت کوتاهی فعالیت مغز به پایینترین سطح خود میرسد؛ به طوری که الکتروانسفالوگرام (ایایجی) قادر به ردیابی فعالیت مغز نیست. اینکه بلافاصله بعد از ایست قلبی, عملکرد مغز متوقف نمیشود بلکه ایایجی به مدت چند ثانیه فعالیت مغز را ثبت میکند مطلب جدیدی نیست. برای مثال در گزارش سایت دانشگاه سوثهمپتون از تحقیقات «AWARE» در سال 2014, به نقل از دکتر پرنیا آمده است: «معمولا 20 الی 30 ثانیه بعد از ایست قلبی, عملکرد مغز متوقف میشود.»
اخیرا مقالهای منتشر شده که آخرین فعالیتهای مغزی یک مرد 87 ساله را گزارش میدهد. در این مقاله آمده است که تا 30 ثانیه بعد از ایست قلبی بیمار, الکتروانسفالوگرام(ایایجی) تغییرات صورت گرفته در امواج مغزی را ثبت کرده و نشان داده است که امواج گاما افزایش پیدا کردهاند. (اصل این مقاله را میتوانید از «اینجا» به انگلیسی مطالعه کنید.) آزمایشهای انجام شدهی قبلی بر روی مغز موشها نیز نتایج مشابهی داشته است.
حال به چند مسئله در ارتباط با این مقاله و تجارب نزدیک به مرگ میپردازیم:
مسئلهی اول: آیا فعالیت سی ثانیهای مغز میتواند تمام عناصر یک تجربهی نزدیک به مرگ را توضیح دهد؟ به عبارت دیگر آیا میتوان گفت یک تجربهی نزدیک به مرگ محصول همین فعالیت سی ثانیهای مغز بعد از ایست قلبی است؟ به دلائل مختلفی چنین نتیجهگیریای درست نیست. یکی از این دلائل, شواهدی هستند که تایید میکنند وقوع (حداقل برخی از) تجارب نزدیک به مرگ, در زمانی بسیار بیشتر از سی ثانیه بعد از ایست قلبی رخ دادهاند. برای مثال, در تحقیق معروف دکتر پرنیا با عنوان «AWARE» یکی از بیماران بعد از ایست قلبی, دچار تجربهی خروج از بدن میشود و رویدادهایی را که بعد از ایست قلبی و هنگام عملیات احیاء او انجام میشوند را مشاهده میکند. وقتی مشاهدات او را با توجه به اسناد پزشکی و وقایع اتفاق افتاده بعد از ایست قلبی بررسی میکنند, درستی مشاهدات او تایید میشود؛ و معلوم میشود که این بیمار «تا 3 دقیقه» بعد از ایست قلبی خود, وقایع اتفاق افتاده را دیده است. آنچه این تجربهگر از تجربهی خروج از بدن خود گزارش میدهد به شرح زیر است:
«(قبل از ایست قلبی) داشتم به سوالات پرستار جواب میدادم, اما فشار سختی را در ناحیهی کشالهی ران خود احساس میکردم. درد یا چیزی شبیه به این نداشتم, اما یک فشار سخت را احساس میکردم, انگار کسی داشت من را به سمت پایین فشار میداد. درحال صحبت با پرستار بودم اما ناگهان بیهوش شدم... من میتوانم به یاد بیاورم که در این لحظه به طور کاملا شفاف یک صدای خودکار را شنیدم که میگفت: «به بیمار شوک وارد کنید, به بیمار شوک وارد کنید.» و همراه با این, خانمی را دیدم که در گوشهی اتاق داشت به من اشاره میکرد... من با خودم فکر کردم: «من نمیتوانم بلند شوم»... آن خانم به من اشاره کرد.... من احساس کردم که او من را میشناسد و احساس کردم که میتوانم به او اعتماد کنم؛ احساس کردم که او به خاطر دلیلی آنجا حضور دارد ولی این دلیل را نمیدانستم. در لحظهی بعد, من بالای اتاق بودم و داشتم به پایین نگاه میکردم. من بدن خودم را میدیدم و همینطور پرستار و مرد دیگری که سر طاس داشت را میدیدم. نمیتوانستم صورت آن مرد را ببینم اما پشت بدنش را میدیدم. او درشت هیکل بود... او لباس آبی اتاق عمل را به تن داشت و کلاه آبی سرش بود. اما به خاطر موقعیت کلاه میتوانم بگویم که سر او کاملا بدون مو بود. صحنهی بعدیای که به یاد میآورم این است که روی تخت به هوش آمدم و پرستار به من گفت:«اوه تو بیدار شدی... تو الان با ما هستی.» نمیدانم که این را پرستار گفت یا صدای خودکار بود... میتوانم به یاد بیاورم که احساس سرخوشی داشتم. من الان میدانم که آن مرد با لباس آبی چه کسی است؛ من نام کامل او را نمیدانم.... اما آن مرد را روز بعد (از ایست قلبی) دیدم... او برای دیدن من آمده بود و من میدانستم که او همان کسی است که روز قبل دیده بودم.» (رفرنس)
همانطور که اشاره شد, در مقالهی تحقیقات «AWARE» آمده است که این بیمار افراد, صداها و وقایع اتفاق افتاده بعد از ایست قلبی و حین عملیات احیاء را به درستی و دقت توصیف کرده است و اسناد پزشکی توصیفات او را تایید میکنند. ضمنا مشاهدات بیمار تا «3 دقیقه بعد از ایست قلبی و حین عملیات احیاء» را پوشش میدهد:
"He accurately described people,sounds, and activities from his resuscitation. His medical records corroborated his accounts and specifically supported his descriptions and the use of an automated external defibrillator (AED). Based on current AED algorithms, this likely corresponded with up to 3 min of conscious awareness during CA and CPR."
(«این لینک» مقالهی مربوط به تحقیقات «AWARE» در ژورنال ریساستیشن است. همچنین از «این لینک» در سایت دانشگاه ویرجینیا میتوانید این مقاله را به صورت کامل دانلود کنید.)
پس همانطور که میبینیم شواهدی وجود دارند که نشان میدهند, حداقل برخی از تجارب نزدیک به مرگ, بسیار بیشتر از سی ثانیه بعد از ایست قلبی طول میکشند.
مسئلهی دوم: آیا این یافتهها میتواند بخشی از تجارب نزدیک به مرگ یا برخی از عناصر آن را توضیح دهد؟ به عبارت دیگر, آیا میتوان به جای اینکه کل یک تجربهی نزدیک به مرگ را به فعالیت مغزی نسبت داد, بخش کوچکی از آن مثل عنصر «مرور زندگی» را ناشی از این فعالیت سی ثانیهای مغز دانست؟ این ادعای قابل تامل و محتملی است, اما دلیلی برای آن وجود ندارد. فرد مورد مطالعه در این مقاله, احیاء نشده است که بدانیم چه چیزی را در چه زمانی تجربه کرده است! از طرف دیگر هیچ دلیلی از تحقیقات دیگر برای این ادعا وجود ندارد.
مسئلهی سوم: کسانی که تلاش میکنند تجارب نزدیک به مرگ را با توضیحات فیزیولوژیک توجیه کنند, باید به یک نکته توجه کنند؛ تجارب نزدیک به مرگ در شرایط مختلفی بروز میکنند و وضعیت مغز تجربهگران در شرایط مختلف کاملا متفاوت است. برای مثال فردی که هنگام ایست قلبی تجربهی نزدیک به مرگ دارد با فردی که هنگام کما یا بیهوشی عمومی یا حتی خواب و یا به دلیل افسردگی دچار چنین تجربهای میشود متفاوت است. اما تمام این افراد تجربهای را گزارش میدهند که دارای عناصر مشابه و مشترک است.
مسئلهی چهارم: ماهیت پارانرمال و ماورائی تجارب نزدیک به مرگ به فعالیت مغزی بستگی ندارد. در واقع, مغز چه فعالیت داشته باشد یا نه, تجربهی نزدیک به مرگ دارای عناصری است که فی نفسه ماورائی هستند و نمیتوان آنها را با توضیحات مادی توجیه کرد. برای مثال وقتی تجربهگران درحالی که چشمانشان بسته است اتفاقات پیرامون بدن خود را مشاهده میکنند, ما با یک پدیدهی پارانرمال رو به رو هستیم, خواه مغز فعالیت داشته باشد یا نداشته باشد(نمونهای از این موارد را از تحقیقات دکتر پرنیا در مسئلهی اول ذکر کردیم). تجربهگران دیگری هم وجود دارند که وقایع اتفاق افتاده در فاصلههای دورتر از بدن خود را گزارش میدهند و شاهدان نیز مشاهدات آنها را تایید میکنند. ملاقات تجربهگران با ارواح نزدیکانی که نمیدانستند فوت شدهاند یا ارواح کسانی که نمیشناختهاند از دیگر موارد پارانرمال این تجارب هستند. همچنین میتوان به تلهپاتی یا ذهن خوانی هنگام تجربه, درمان معجزهآسای تجربهگر بعد از تجربه, به دست آوردن تواناییهای غیرمعمول بعد از تجربه, تجربهی نزدیک به مرگ مشترک و ... نیز به عنوان دیگر عناصر ماورائی تجربهی نزدیک به مرگ اشاره کرد.
در ادامه, تجربهی نزدیک به مرگ کوتاهی را مطالعه خواهیم کرد که تجربهگر وقایع اتفاق افتاده خارج از محیط پیرامون بدنش را دیده است:
«سرگرد اسکال زمانی که در بیمارستان بستری بود, دچار یک تجربهی خروج از بدن میشود. در این تجربه, او بالای گوشهی سمت چپ اتاق آیسییو معلق میشود و بدن خود را مشاهده میکند. او همچنین میتواند از طریق پنجرههای بالای دیوارهای اتاقش, قسمت پذیرش را مشاهده کند. او ناگهان همسرش جوآن را میبیند که پشت میز در قسمت پذیرش منتظر است. حضور همسرش در آنجا عجیب بود, زیرا هنوز ساعت بازدید نشده نبود. جوآن داشت با کسی که پشت میز نشسته بود صحبت میکرد و کت شلوار قرمز پوشیده بود. صحنهی بعدی که اسکال به یاد میآورد این است که در تخت خود بیدار میشود و لحظهای که چشمانش را باز میکند, همسرش جوآن را درحالی که کت و شلوار قرمز پوشیده است, کنار تخت خود میبیند.»
دکتر پیتر فنویک و همسرش دربارهی این تجربه مینویسند که این مشاهده را نمیتوان با عنوان تصادف رد کرد, چراکه اسکال نه تنها همسرش را در لباس خاصی دیده است, بلکه حضور او را خارج از ساعت ملاقات مشاهده کرده است.
این دو محقق با «جوآن» همسر اسکال ملاقات کردند و از او پرسیدند که آیا او معمولا کت شلوار قرمز میپوشد یا اینکه اسکال به کت شلوار قرمز علاقهی خاصی دارد؟ جوآن گفت که هیچکدام از اینها درست نیست. جوآن یک هنرمند بود و آن روز عمدا این لباس رو پوشیده بود. قرمز, رنگی نبود که او معمولا برای لباسهایش انتخاب کند, اما آن روز پیش خود فکر کرده بود از آنجایی که قرمز رنگ شادی است, برای خوشحال شدن شوهرش آن را بپوشد.
(منبع این تجربه و ماجراهای آن, کتاب دکتر پیتر فنویک و همسرش خانم الیزابت فنویک با عنوان «The truth in the light» است.)
این تنها یک نمونه از این نوع تجارب است. تجارب بسیار دیگری در منابع مختلف ثبت شدهاند که بعضا دارای تاییدهای قویتری هستند.
- ۰۰/۱۲/۲۴
با سلام
چند سالی است که با ترجمه های خوب شما در زمینه تجارب نزدیک به مرگ آشنا هستم. انشالله فرصت یابید مطالب کانال تلگرام خود را به وبلاگ هم منتقل نمایید.
سالی سرشار از موفقیت و شادکامی برایتان آرزومندم.